کد مطلب:163118 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:286

مبانی نظریه
- بنی امیه با اعتماد بر قدرت قهرآمیز خود، امام حسین علیه السلام را مورد فشار قرار دادند تا از آن حضرت برای تأیید خلافت اموی، رأی بگیرند این تأیید به خلافت آنان مشروعیت می بخشید و از فعالیت های اعتراض آمیز امام حسین علیه السلام در آینده جلوگیری می كرد.

در این صورت، رفتار بنی امیه حالتی هجومی پیدا می كند و طبعا «دفاع» از ناحیه ی امام حسین علیه السلام به خوبی تصور می شود. بدون وجود هجمه و اثبات آن نمی توان به دفاع رسید و نظریه ی دفاع را اثبات كرد.

به عبارت دیگر، برای آن كه نظریه ی دفاع سامان یابد، پیش تر باید وجود هجوم اثبات شده باشد.


امام حسین علیه السلام، بیش از دو راه پیش روی نداشت، مقاومت یا تسلیم در برابر فشار. مبارزه و قیام به منظور غلبه بر قدرت حاكم، نیاز به نیرو و امكانات برتری داشت كه در آن روز فراهم نبود.

با توجه به این كه براندازی خلافت اموی به دلیل بی لیاقتی و فساد ضرورت داشت، «دفاع» در صورتی درست بود كه براندازی ممكن نبوده باشد. وگرنه با وجود امكان براندازی و مبارزه تا غلبه بر حاكمیت غیر اسلامی، دفاع معنی نخواهد داشت. بلكه نوعی ضعف نیز شمرده خواهد شد كه از ساحت عظیم امامت به دور است و حتی با شأن مؤمن متعهد نیز سازگار نیست.

از این رو، برای تنظیم نظریه ی دفاع باید امكان براندازی را منتفی دانست. اساسا كسی كه از قدرت برتر برخوردار است معنی ندارد كه به دفاع روی آورد.

- تسلیم شدن و در نهایت، تأیید مشروعیت خلافت خاندان بنی امیه، عملی بود در خلاف مصالح اسلام و امت اسلامی؛ به ویژه آن كه تسلیم در مراحل پایانی حركت، آمیخته با ترس و پذیرش اجبار می شد كه به فرموده ی آن حضرت خدای تعالی برای ایشان نمی پسندید.

یعنی اگر تسلیم شدن، مفسده ای به دنبال نداشت، ناچار می بایست تسلیم می شدند و همانند بعضی از امامان دیگر علیهم السلام وجود شریف خود را برای استفاده ی امت حفظ می نمودند. و دست كم با تقیه، مصلحت قوی تر


را برای اسلام كسب می كردند.

به ناچار، نظریه ی دفاع نیاز به آن دارد كه تسلیم و پذیرش حاكمیت اموی به هیچ روی نه به دلیل دینی و نه به دلیل سیاسی، منطقی ننماید.